بدون ترس از نقد شدن بنویس!
ترس از نقد شدن همیشه یک خطر بزرگ به نظر میرسد. برای من یکی که هنوز این ترس وجود دارد. هنوز وقتی چیزی مینویسم، معتادم به این که جایی منتشرش کنم. حتی اگر قرار است بازخورد منفی بگیرم، بهتر از این است که گوشه لپ تاپم الکی حجم اشغال کند و صفحه دسکتاپ را هم شلوغ کند. اما حس همه کسانی که تازه شروع به نوشتن کردهاند را درک میکنم.
اتفاق بعد از نوشتن
اولین چیزی که به ذهن من هم میرسید همین بود. اگر نوشته من را کسی بخواند، چه اتفاقی میافتد؟ یعنی کسی خوشش میآید؟ کسی از من تعریف میکنند؟ یعنی قدر به نوشته اهمیت میدهند که ذوق مرگ بشوم؟ دوست دارم اولین عبارتی که میشنوم این باشد:«عالی بود!» یا حداقل بگویند:«خوب بود!» این همه زحمت کشیدم. چرا باید بد باشد؟ اما این همه حقیقت نیست. قبول دارم که نوشتن، پیچیده و طاقت فرسا و گاهی ناامید کننده است، اما نباید ناامید شد.
راهنمای بیرون آمدن از بن بست نویسندگی
دوره خارج شدن از بن بست نویسندگی
ترس از نقد شدن همیشگی
ترس از انتقاد و قضاوت همیشه با ما هست. حتی نویسندههای بزرگ هم این «ترس از نقد شدن» را دارند. منتقدها همیشه حاضر و آمادهاند تا اصل را از فرع و سره را از ناسره جدا کنند. آنها به دنبال هنر ناب هستند و هر اشتباهی را تاب نمیآورند. مهم نیست اصغر فرهادی باشیم یا یک نویسنده تازه کار. منقدها، تیغ نقدشان همیشه تیز است. اما واقعاً نقد و منتقد ترس دارد؟
یادگیری منفی اولین دلیل برای ترس از نقد شدن
اگر قرار باشد هر چیزی که یاد میگیریم، جلوی نوشتنمان را بگیرد، یعنی مسیر را داریم اشتباه میرویم. برای این که حرفم را ثابت کنم، لازم است یک مثال غیر داستانی بزنم. تصور کنید که شما خطایی مرتکب شدید و حالا میخواهید از کیک وکیل کمک بگیرید. به نظر شما اگر همان وکیل، همان خطا را انجام میداد، همین قدر آشفته میشد؟ به نظر شما، یک وکیل دستش برای قانون شکنی بازتر است یا مایی که چیزی از قانون نمیدانیم؟ وکیل مجرب، وکیلی است که راه درروهای بیشتری بلد است.
همین مثال را به نویسندگی و نوشتن بیاورید. چه طور میشود که یک وکیل، به راحتی میتواند قانون را دور بزند، اما یک نویسنده بادانش نه! پس میبینید که قرار نیست همیشه گوش به فرمان قانونهایی که گذاشته اند باشیم. هر قانونی، بالاخره ماده و تبصره خورده است. درست مثل نوشتن. هر قانونی را میشود شکست، فقط کافی است بدانیم چیست و چه طور میشود آن را دور زد! باور ندارید؟ با یک وکیل صحبت کنید.
اولین قانون این است که هیچ قانونی وجود ندارد
اگر واقعاً میخواهید نویسنده شوید، این جمله را روبروی جایی که مینویسید، قرار بدهید. قابش کنید و به دیوار روبرویتان بزنید. قانون اول این است که قانونها برای شکستن هستند. اساساً اگر تئوری یا فرضیه ای را نتوان رد کرد، آن فرضیه یک فرضیه علمی نیست. باید گفت علم قابل آزمایش مکرر و حتی شکستن است. ترس از نقد شدن با این قانون باید کمرنگ شود.
هر قانونی که در نویسندگی خواندهاید یا میشناسید، حتماً یک بار توسط یک نویسنده شکسته شده است. اما اگر شکسته شده، قانون را کاملاً میشناخته است. چون دلیل شکسته شدن آن قانون را به خوبی فهمیده.
قانون شکن بمان
قانون شکنی، عواقب دارد. اگر میخواهی یک قانون را بشکنی که همه کتابهای تئوری داستان معرفی میکنند، فقط یک راه داری. به قانون شکنی خودت پایبند باش. در حقیقت به قانونی که برای نوشته ات میگذاری پایبند باش. هر نویسنده ای حق دارد برای نوشته اش یک فرض یا قانون طراحی کند. اما حق ندارد قانون خودش را زیر پا بگذارد. در حقیقت، اولین قانون این است که به قانون خودت پایبند باش. نوشتن ساده است. به شرطی که به خودت و کاری که میکنی پایبند باشی.
مصطفی مردانی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.