فیلم نبات: نمونهای مشخص از خطای زاویه دید…
فیلم نبات را باید یک مثال کامل برای خطای زاویه دید و تخطی از اتصال خواننده به یک راوی مشخص دانست. شاید خطای زاویه دید یک اتفاق داستانی باشد. اما یک فیلم روایی هم میتواند خطای زاویه دید داشته باشد. انتخاب راوی درست، به بیننده کمک میکند در مسیر طولانی روایت، همراهی پیدا کند و با او داستان را دنبال کند. برای یک خواننده یا بیننده بهتر است که با شخصیت اصلی داستان همراه شود.
اما موارد زیادی داریم که شخصیتهای دوم و سوم و حتی ضد قهرمانها، تبدیل به شخصیتی شدهاند که مخاطب دوست دارد با آنها همراه شود. مثال معروفش، جوکر در فیلم شوالیه تاریکی است. اما با این حال، زاویه دید خیلی کمتر از روی شخصیت اصلی که بتمن است، کنار میکشد. و دلیل اصلی این که ما فیلم را میپذیریم نیز همین است.
راهنمایی کلیدی برای نوشتن در روزهای سخت و بحرانی
خرید دوره تسلط بر ذهن برای نوشتن در بحران
کدام شخصیت را در فیلم نبات دنبال کنیم
فیلم با سعید و روایت او با دخترش شروع میشود. یک رابطه پدر و دختری که خیلی هم خوب ساخته نشده است. ارتباط این پدر و دختر به قدری صمیمی است که احساس میکنیم باید منتظر رابطهای غیر معمول و تعریف نشده باشیم. چیزی که در طول داستان کمرنگتر و بی رمقتر میشود. در همان زمانهایی که نیاز داریم سعید برخورد محکم تری داشته باشد، خیلی مصنوعی و غیر واقعی به نظر میرسد. نمیدانیم الان سعید، پدری میکند یا حسادتش گل کرده است؟ در حقیقت مخاطب نمیداند که الان سعید دارد واقعاً سر دخترش داد میزند، کنترل میکند یا صرفاً دارد ادا در میآورد.
نشانه مشخصی که داریم در معرفی شخصیتهای ابتدای فیلم است. سعید در واکنش به زخمی شدن دخترش خیلی خونسرد و مهربان و رحمانگیز است. اما وقتی که دعوا بالا میگیرد، داد و بیدادهایش انگار بیخودی و غیر واقعی است. طوری که خود نبات هم از این رفتار شوکه میشود. او هیچ وقت پدرش را این طوری ندیده است. و حتی باورش نمیکند.
شروع خطای زاویه دید در داستان
روایت فیلم نبات با سعید و دخترش شروع میشود. منطقیتر این بود که با یکی از این دو نفر، داستان را دنبال کنیم. و به نظر میرسید که راوی اصلی، خود نبات است. نویسنده در پیدا کردن یک راوی مشخص برای ساختن داستان مردد است. فیلم در مدت زمان زیادی به نشان دادن تنهایی سعید و تمایل او به داشتن یک ارتباط درست میگذرد. و به نظر قصه اصلی زمانی شروع میشود که سعید بالاخره رویا یا همان سایه را میبیند. اینجاست که بیننده با ضعف اصلی سعید شروع میشود! زنی از گذشته که حالا دوباره به زندگی برگشته است.
انتظار بیننده این است که رفتار سعید را در مقابل این مهمان ناخوانده از گذشته ببیند. نویسنده فیلم نبات به جای پرداختن به این ضعف بزرگ سعید، زاویه نگاهش را به سمت سایه میبرد. طوری که انگار به سایه حق بدهد که دخترش را ببیند. تقابل این سه راوی، آن قدر سرد و بی روح است که مخاطب نمیداند کدام یکی را دنبال کرده است.
در جستجوی راوی درست
فیلم نبات میتوانست داستان هر کدام از این سه شخصیت باشد. سعید ده سال است که رفتن همسر سابقش را کتمان میکند. حتی سنگ قبر هم برای او خریده است. او دخترش را هر پنجشنبه سر قبری خالی میبرد. خودش اما هیچ وقت سر مزار پیدا نمیشود. او ده سال است ازدواج نکرده و همه اعتقاد دارند که هنوز عاشق سایه است. اما رفتاری که از سعید میبینیم، چنین چیزی را نشان نمیدهد. او در حال کشیدن طرحی از سایه است، اما آن قدر حس دوگانهای دارد که شش ماه این کار را عقب انداخته است.
روایت نبات هم در نوع خودش جذاب است. با این که ژانر فیلم، نوجوانانه نیست، اما خود نبات هم میتوانست راوی مهمی باشد. دختری که حمایت یک مادر را نیاز دارد. بارها از پدرش میپرسد که چرا ازدواج نمیکند؟ از حضور رویا (سایه) استقبال میکند و دوست دارد پدرش را با رویا آشنا کند. با این که میگوید میمون است، اما دلش پیش رویا است. او را به اتاق خودش میآورد و کم کم دلش میخواهد این آشنایی شکل بگیرد.
خود سایه هم میتواند یک راوی قدرتمند باشد. او مادری است که آلزایمر دارد و حالا برگشته تا دخترش را برای آخرین بارها ببیند. او دیگر دارد همه چیز را فراموش میکند. حتی ممکن است خاطره دیدن نبات، اولین خاطراتی باشد که او برای همیشه فراموش میکند.
فیلم نبات از زبان هیچ کدام روایت نمیشود!
اگر پگاه ارضی یکی از این راویها را برای خودش انتخاب میکرد، فیلم موفق تری میساخت. اعتقاد دارم که هیچوقت داستان بدی نداریم، نویسنده بد داریم. پگاه ارضی، نویسنده خوبی برای نوشتن ایده جذابش نبوده. اما اصرار کارگردانهای ایرانی برای مولف بودن، طناب داری است که گردن خیلی از آثارشان را میگیرد. کیست که نداند فریدون جیرانی، کارگردان خوبی برای نوشتههایش نیست. اصغر فرهادی در ورطه تکرار خودش افتاده است و کارگردان خوبی برای متنهایی نیست که مینویسد. اما اصرار فیلمسازهای ایرانی برای مولف بودن، به ایدههایشان آسیب میزند. پگاه ارضی هم به عنوان یک فیلم اولی، از این طناب دار فرار نکرده است. به طوری که بیننده نمیداند در انتهای فیلم بالاخره کدام راوی را برای تمام کردن داستان انتخاب کند. یک پایان باسمهای و مصنوعی که به نظر نمیرسد هیچ کدامشان را خوشحال کرده باشد.
مصطفی مردانی
اینستاگرام | تلگرام | توییتر | لینکدین |
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.