موضوع برای نوشتن داستان بلند یا داستان کوتاه
نویسنده بودن چندان کار سختی نیست، اگر موضوع برای نوشتن داستان بلند یا کوتاه داشته باشیم. بدون داشتن ایده و شخصیت و روند داستان، نمیشود روایتی نوشت. روایتها باید در ذهن نویسنده شکل گرفته باشد که بتواند بنویسد و روی کاغذ بیاورد. و همیشه این سوال توی ذهن همه ما هست: ایده مهم تر است یا شخصیت؟
ایده مهم تر است یا شخصیت
عباس کیارستمی برای حل کردن این معمای همیشگی، راهکاری دارد که همین الان به کار شما میآید. کیارستمی داستانها را در دو تا دسته بندی قرار میدهد: شخصیتهای عادی در موقعیتهای ویژه و شخصیتهای ویژه در موقعیت عادی. حالا اگر بخواهیم یک موضوع برای نوشتن داستان بلند پیدا کنیم، باید شخصیتی بسازیم و آن را در موقعیتی متفاوت قرار بدهیم.
شخصیتهای عادی در موقعیتهای ویژه
در مورد کتابها و داستانهایی صحبت میکنیم که شخصیتهای عادی توانستهاند تبدیل به اسطوره شوند. ویژگی فردی خاصی نداشتهاند، اما به خاطر قرار گرفتن در شرایط ویژه، مجبور به تغییر شدند. این شرایط میتواند جنگ، قحطی، بیکاری، گرسنگی و… باشد. فیلمهایی که مثال میزنم، موضوع خودشان را برای داستان بلند، از دل موقعیتهای ویژه در آوردهاند.
چند موضوع برای نوشتن داستان بلند
حالا که کلید حل معما را میدانیم، چند معمای حل شده با این موضوع را بررسی میکنیم. بعد از این یادداشت، شما هم میتوانید بدون دربه دری کشیدن، چندین موضوع برای نوشتن داستان بلند داشته باشید.
بازی بزرگان: کامبوزیا پرتوی
قصه دو تا کودک که در شرایط جنگی، در کنار همدیگر قرار میگیرند و مجبورند در سن کودکی، نقش قهرمانها را بازی کنند. پسر، مرد خانواده میشود و دختر، بچهای را که پیدا کردهاند، بزرگ میکند.
این موضوع برای نوشتن داستان بلند در فیلم بازی بزرگان از کجا آمده؟ با مهندسی معکوس میرسیم به این نقطه که: جنگ شده و نیاز به یک شخصیت معمولی داریم. دختربچه ای که با خواهر نوزادش، از دل بمباران بیرون میآید! آیا این شخصیت به تنهایی میتواند بار داستان را به دوش بکشد؟ یک پسربچه هم اضافه میکنیم که نقش پدر خانواده را بازی کند. حالا داستان را به موقعیت جنگی میبریم، بمباران میکنیم و این دو تا را روبروی هم میگذاریم. قصه شروع شد.
آفساید: جعفر پناهی
اینجا هم با شخصیتهای عادی روبرو هستیم که میخواهند در موقعیتی غیر عادی باشند. استادیوم آزادی برای دخترها ممنوع است و چند تا دختر معمولی، تصمیم میگیرند که خودشان را شبیه به مردها کنند و بازی ایران و بحرین را از نزدیک ببینند. چند تا دختر عادی در موقعیتی قرار دارند که تا قبل از این نبودهاند.
برای موضوع نوشتن داستان بلند این فیلم هم میخواهیم از عقب بیاییم. بازی تیم ملی برای چه کسانی هیجان دارد و دلشان میخواهد آن را ببینند؟ مسلماً همه فوتبالدوستها. حالا اگر دنبال شخصیتی بگردیم که تا قبل از این، تلاشی برای رفتن به استادیوم نداشته چه اتفاقی میافتد؟ قصه نوجوانی که به استادیوم میرود، قبلاً توسط کیارستمی روایت شده. حالا نوبت دخترهاست و این بار، بازی تیم ملی. موضوع برای نوشتن داستان بلند آفساید روی پیدا کردن موقعیت داستانی است، به جای تمرکز روی شخصیت پردازی.
جعفر پناهی در بیشتر کارهایش، تمرکزش روی شخصیتهای عادی است. به جز طلای سرخ که شخصیتها خیلی هم عادی نیستند، بقیه داستانها را با شخصیتهای عادی کار کرده است. خود عباس کیارستمی هم روی عادی کردن شخصیتها کار میکند و موضوع را به سمت شخصیتهای ویژه نمیبرد. شاید این ویژگی سینمای ایران باشد که تمرکزش روی نوشتن از شخصیتهای عادی در موقعیتهای غیر عادی است. اگر به دنبال موضوع برای نوشتن داستان بلند در سینمای ایران میگردید، شخصیتهای عادی را پیدا کنید.
گلدستهها و فلک: جلال آل احمد
جلال را باید استاد نوشتن داستانهای خاص با شخصیتهای عادی دانست. مدیر مدرسه، دانش آموز، معلم خانگی، و… هر شخصیتی که به نظر خیلی عادی است، از نظر جلال میتواند اوضاع برایش پیچیده بشود. حتی در مورد سفر حج خودش، اسم کتاب را میگذارد: خسی در میقات. با این اسم، طرز فکر خودش را فریاد میزند.
گلدستهها و فلک، ایده دو تا پسربچه است که دلشان میخواهد از مناره مسجد بالا بروند. ویژگی خاصی ندارند، جسارت عجیبی از خودشان نشان نمیدهند، کار ویژهای را پیش نمیبرند، فقط تلاش میکنند از منارههای مسجد بالا بروند.
میزانسن، فقط یک مسجد و حیاط مدرسه است که در کنار همدیگر قرار گرفتهاند. موقعیتی که معمولاً پیش نمیآید و جذابیت یک مسجد قدیمی در کنار مدرسه، بالا است. چه کسی باید از این موقعیت استفاده کند: اصغر ریزه. کسی که حتی قد و قوارهای هم ندارد.
رهایی از شاوشنگ: استفن کینگ
موضوع نوشتن برای داستان بلند رهایی از شاوشنگ، بیشتر روی شخصیتهای معمولی است که در جایگاه ویژهای قرار گرفتهاند: زندان شاوشنگ. حسابداری که به دلیل قتل غیر عمد همسرش به زندان افتاده، حالا به فکر فرار از زندان و شروع یک زندگی تازه در مکزیک است. این حسابدار، هر جای دیگری میتواند باشد یا زندگی کند، اما وقتی کار به زندان میرسد، قضیه کمی فرق میکند.
این قصه هم نمونه کاملی است که نشان میدهد اگر شخصیتهای عادی را در جایی غیر عادی بگذاریم، چه اتفاقی میافتد. در تمام شهر، این افراد وجود دارند، اما اگر موقعیت را خاص کنیم، داستان به کلی متفاوت خواهد شد.
موضوع برای نوشتن این داستان بلند، روی فضای داستانی و زندان و شخصیتهای عادی دیگری است که میتواند به داستان اضافه کند. پس دنبال آدم و عجیب و غریبی توی داستان نمیگردیم و تمرکز را روی کارهای خارقالعاده میگذاریم.
شخصیتهای ویژه در موقعیت عادی
رمانها و فیلمهای زیادی هستند که با این شیوه نوشته و ساخته شدهاند. نکته جالب در مورد این مدل روایتها، اسمشان است. معمولاً رمان یا فیلمی که براساس شخصیت ویژه نوشته شده باشد، به اسم شخصیت اصلی هستند. مثال برای این فیلمها زیاد هستند. چندتایی را با همدیگر مرور میکنیم.
لیلا: داریوش مهرجویی
لیلا با بازی لیلا حاتمی، روایت زنی است که باردار نمیشود و با تک پسر ثروتمند یک خانواده ازدواج کرده است. این داستان با توجه به ویژه بودن شخصیت لیلا، موقعیت عادی ازدواج و بچه دار شدن خراب میشود.
از آخر به اول برگردیم. یک موقعیت ساده در نظر میگیریم: زندگی در کنار تک پسر خانواده ثروتمند. خب این که یک موقعیت عادی است و برای خیلیها ارزو به حساب میآید. چه چیزی خرابش میکند؟ این که مادر شوهر، بچه بخواهد و عروس نتواند. داستان لیلا هم همین است.
داش آکل: صادق هدایت
یکی از دلایلی که داستان داش آکل در بین تمام داستانهایش، موضوع تازهای است، شخصیت داش آکل است. هدایت در هیچ کدام از داستانهایی که نوشته، تمرکز اصلی اش را روی شخصیت نگذاشته بود. بوف کور با تمام زیباییهایش، تمرکز روی صحنه پردازی و سوراخ بالای رف و کوزه و خانههای عجیب و توصیفهای زیبا است. در حالی که هدایت، در داش آکل تمرکز را روی شخصیت گذاشت.
تصویری که هدایت از شیراز و زیباییهایش میدهد، خیلی کمتر از تصویری است که در بوف کور میبینیم و با آن روبرو میشویم. هدایت، شیفته زندگی در فرانسه بود و داستانهایش، الهام گرفته از سینمای موج نوی فرانسه و فیلمسازان فاخر آن زمان بود.
در داش آکل، ماجرا کمی متفاوت است. برای نوشتن داش آکل که یک داستان بلند بود، هدایت خودش را در کافههای سردزک پیدا میکند و شخصیت داش آکل را آنجا میسازد. تمرکز صادق هدایت روی ساختن شخصیت داش آکل، در چهار جنبه متفاوت بود.
ترکیب درست در موضوع نوشتن برای داستان بلند
طراحی درست داستان، کمک میکند که در طول نوشتن، مشکلات کمتری داشته باشیم. تمام اصول داستان نویسی، بعد از پیدا کردن یک ترکیب درست از این دو موضوع اتفاق میافتد. اگر روی ایده کار میکنیم، باید فضاسازی و طراحی صحنه و موقعیت، تمرکز اصلی و محور داستان باشد. اگر روی شخصیت کار میکنیم، باید روی شخصیتپردازی و چهار جنبه شخصیت کار کنیم. ایده یا شخصیت، مهم نیست. مسئله اینجاست که الگوی عباس کیارستمی را بتوانیم اجرا کنیم.
اینجا داستان | مصطفی مردانی
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.