هنر در مورد عشق به ما خیانت کرده است؟
هنر در مورد عشق به ما خیانت میکند. داستان عاشقانه و عشقی که توی ادبیات میخوانیم، دروغ محض است. شاید به همین دلیل کتابخوانها و حرفهایترها رمانهای عاشقانه را از لیست کتابهایشان حذف کردهاند. عشق جزو اولین تجربههایی است که معمولاً فرصت عمیق شدن را پیدا نمیکند. وقتی هم که عمیق شد، در قالب کلمهها جا نمیشود. یک داستان عاشقانه خیلی باید تلاش کند تا به واقعیت نزدیک شود. اگر هم نزدیک شد، هنوز بخشهای زیادی را کنار گذاشته است. مشکلی که شاید با داستانهای عاشقانه داریم، همین باشد که واقعی به نظر نمیرسد. داستانهای عاشقانه پر از لحظههایی است که آدم عاقل خودش را درون آنها نمیاندازد. هیچ فرهادی برای شیرین کوه نمیکند.
راهنمایی کلیدی برای نوشتن در روزهای سخت و بحرانی
خرید دوره تسلط بر ذهن برای نوشتن در بحران
توانایی زیادی لازم داریم که در مورد عشق عمیق صحبت کنیم. عشقی که با تمام وجود به جنبههای درونی ما میرود و دنیای ما را رنگی میکند. معمولاً این اتفاقات بعد از مدتی آنقدر عمیق و بدیهی میشوند که بعد از شروع رابطه عاشقانه گاهی یادمان میرود چه طور شروع کردیم. که البته کاش هیچ وقت یادمان نرود.
وصال یا فراق؟
نویسندههای زیادی تلاش کردهاند که رابطه عاشقانه را بنویسند، فقط توانستهاند دو تا عاشق را از هم جدا کنند. بیشتر روایتهای عاشقانه در مورد نرسیدن است تا رابطه عاشقانه دونفره با لحظههای عمیق عاشقانه. اگر بخواهم صادقانهتر بگویم، بیشتر روایتهای عاشقانه، مثالهای خوبی برای روش اشتباه در عاشقی هستند. یعنی اگر این کارها را انجام بدهید، حتماً به عشق خودتان نمیرسید. داستان لیلی و مجنون، روایت اشتباهاتی است که مجنون انجام داد و به لیلی نرسید.
کسی از این دیدگاه به موضوع نگاه نمیکند که شاید واقعاً این روش عاشقی درست نباشد و باید در موردشان بازنگری کنیم. گاهی از این شیوه نگاه کنیم که «اگر با من نبودش هیچ میلی» شاید واقعاً درست نیست. شاید منظور این بود که «لیلی از این رفتار خسته شده و نیاز به جسارت بیشتری داشته.» و به عبارت شاعرانه بهتر «جگر شیر نداری، سفر عشق مرو.»
رفتارهای ضد و نقیض زیادی از روابط عاشقانه در داستانهای کلاسیک و مدرن میبینیم که برای خودم تعجبآور است. عشق نیاز به جسارت دارد. عاشق بزدل، عشق را هم خراب میکند. عجیب نیست که خیلی از عاشقانهها، سرانجام خوبی هم ندارند. ترس بی دلیل، باعث خراب شدن رابطههای به ظاهر عاشقانه میشوند.
عشق و عاشقی بی قید و شرط
عشق بیقید و شرط و بیدلیل وجود ندارد. هر کسی به یک دلیلی عاشق دیگری میشود. زیبایی، خوشتیپی، اندام، سواد، خانواده، پول، درک متقابل، و دلایل دیگری که خودمان هم میدانیم. و همه را سانسور میکنیم تا یک داستان عاشقانه بنویسیم. در حالی که در واقعیت، تا زمانی که بالا و پایین همدیگر را در نیاوریم، زیر یک سقف نباید برویم. دیگری حتما بخشی از وجود ما یا آرزوهای ما را در خودش دارد که دوست داریم او را به سمت خودمان بکشیم. هیچکس بیدلیل عاشق نمیشود.
میگویند لیلی زشت بوده، نبوده. آنقدر زیبا بوده که دل مجنون را برده. این حرفها را دور بریزیم. لیلی آن قدر ثروت و زیبایی داشته که به تعداد زیادی نذری میداده. و مجنون کاسهاش را برایش فرستاده. زشتی لیلی را میگویند که عشق بیدلیل را توجیه کنند. این پنبه را از گوشمان در بیاوریم. عشق، ریشهای در وجود خودمان دارد. هر کس عاشق آرزوهایش در دیگری میشود. و در حالت درست، هر کسی باید عاشق کسی باشد که آمادگی پذیرش تمام مشکلات طرف مقابلش را داشته باشد.
داستان عاشقانه سالم نیازمندیم
کاش روایتی جسورانه از عاشقی میشنیدیم. کاش میدیدیم که عاشق، با تدبیر و مهارت توانسته دختر مورد علاقهاش را به دست بیاورد و زندگی خوبی داشته باشند. داستان عاشقانه با چاشنی جسارت را کجا بخوانیم؟ بخش زیادی از عاشقیها در سریال و فیلمها، فقط به خاطر نداشتن جسارت به موقع از بین میرود. خیلی وقتها دلم میخواهد بخش عاشقانه فیلم و سریالها را حذف کنم و به جایشان کمی زندگی دو نفره با چاشنی دعوا و شام خوردنهای آخر شب اضافه میکردم.
عشق را باید در تمام صحنهها واقعی تر نشان بدهیم که داستانهای عاشقانه قابل تحمل باشند. دوست دارم میل به رسیدن را تبدیل به شوق نگهداری کنم! این که چهطور بتوانیم یک رابطه عاشقانه را هر روز عمیقتر کنیم و زندگی بهتری داشته باشیم.
مصطفی مردانی
اینستاگرام | تلگرام | توییتر | لینکدین |
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.