ابتدا میانه پایان داستان دقیقاً کجای داستان هستند؟
قبل از این که موضوع ابتدا میانه پایان داستان را پیش بکشیم، باید بگویم که این ترتیب برای فیلم نامه نویسی، کاربرد بیشتری دارد. در حقیقت تمام مثالهایی که برای روشن شدن موضوع نیاز داریم، همه از بین فیلمها و فیلمنامههای مشهور هستند. حتی مثالی که در این یادداشت آمده، مربوط به فیلم درباره الی می شود که توسط اصغر فرهادی نوشته شده است. پس این موضوع در مورد داستان کوتاه، داستان بلند و رمان خیلی کارساز نیست. هر داستان بلندی می تواند در یکی از فصلهایش، از این تکنیک استفاده بکند. همه چیز به انتخاب نویسنده بستگی دارد.
با دایره واژگان وسیع، بنویس
ابتدا میانه پایان داستان
هر داستانی از یک تعادل اولیه شروع میشود که شرایط زندگی در آن قابل تحمل و قابل دفاع است. ممکن است شرایط عالی نباشند، اما شخصیت اول داستان با آن کنار آمده است. بعد از مدتی، این شرایط برای شخصیت اول داستان به هم میریزد. تا نیمه داستان تلاش میکند شرایط را به حالت قبل برگرداند و نمیتواند. از نیمه داستان تلاش میکند که شرایط جدیدی بسازد و باز هم با چالشهای جدیدی روبرو میشود. در انتهای داستان، دوباره به شرایط تعادل نسبی میرسد.
ابتدای داستان
ابتدای بیشتر داستانها، شامل معرفی شخصیتها، فضای داستانی، حوادث فرعی که میخواهیم از آن استفاده کنیم و البته تعلیق داستان میشود. هر کدام از اینها، با این که تعاریف مخصوص به خودشان دارند، اما در ابتدای داستان صرفاً آنها را معرفی و تبیین میشوند. ابتدا میانه پایان داستان فقط زمانی میتواند قدرتمند باشد که از همان شروع داستان، فکری به حالشان بشود.
ابتدا فضای داستان برای خواننده ساخته میشود. فضای ترس، کمدی، انتقادی، تلخ، سیاه، حادثهای و… میتواند با توصیفهایی که در ابتدای داستان و حوادثی که در آن اتفاق میافتند، ساخته میشود. شخصیت اصلی داستان در فضایی که ایجاد شده قرار میگیرد و شخصیتهای دیگری هم اگر در داستان حضور خواهند داشت، حداقل نامی از آنها برده میشود و حوادث فرعی مربوط به آنها در همین ابتدای داستان، شروع میشوند. حتی اگر قرار است فقط از این حادثه فرعی فقط در یک دیالوگ، در یکی از اجزای صحنه و یا در هنگامی که داریم فضا را میسازیم به آن اشاره کنیم. اهمیت حادثه های فرعی در نیمه دوم داستان خواهیم دید.
نیاز دراماتیک
نکتهای که باید حتماً باید در نظر بگیریم، نیاز دراماتیک شخصیت اصلی است که باعث ایجاد تعلیق در داستان میشود. نیاز دراماتیک معمولاً بعد از این که شخصیت با یک مشکل اساسی روبرو میشود به وجود میآید.
در روایتهای موفق، شخصیت با مشکلی روبرو میشود که انگار تا به امروز با آن روبرو نشده است و یا اگر هم روبرو شده است، فکری در مورد رویارویی با این نوع مشکلات نکرده است. حتی اگر این موضوع در مورد مسائل کاری باشد، باز هم یکی از آن کارهایی است که اصلاً علاقهای به انها نداشته است و حالا مجبور است به خاطر دوست و یا شرایط خاصی که برایش پیش آمده آن را انجام بدهد. اهمیت این مسئله برای رسیدن به میانه داستان مهم است. و پیدا کردن این مسئله، یکی از تواناییهای یک نویسنده خوب است.
ابتدا تا میانه داستان
وقتی شخصیت با مسئلهای روبرو شده است که آشنایی زیادی با آن ندارد و باید برای کشف و کنار آمدن با مشکل پیش رو، تلاش مضاعفی داشته باشد، مسلماً تلاشهای اولیه او برای رسیدن به هدف مورد نظرش موفقیت آمیز نخواهد بود. این همان مسئلهای است که سید فیلد این طور در مورد آن مینویسد:«اگر شخصیتی مشکلی برایش پیش بیاید و در همان ده دقیقه اول بتواند آن را حل کند، یک فیلم نامه ده دقیقهای خواهیم داشت. »
پس برای این که شخصیت نتواند ده دقیقهای به هدفش برسد، از ان جا که مشکل را نمیشناسد، چند تلاش ناموفق انجام میدهد. حالا اهمیت ناآشنا بودن شخصیت با مشکل ابتدای داستان قابل درک است.
میانه داستان
لحظه میانی داستان، یک اتفاق فرموله شده خاص نیست. اگر فرمول خاصی داشت، که دیگر نویسندگی کار سختی به حساب نمیآمد. در میانه داستان باید به این نکته فکر کنیم که بالاخره شخصیت چه طور میخواهد با مشکلش روبرو شود؟ آیا راه حلی پیدا میکند یا مسئلهای پیش میآید که همین چند ذره امیدی که به دست آورده بود را هم از دست میدهد!؟
معمولاً میانه داستان، شخصیت راهی برای حل کردن مشکل پیدا میکند. راه حلی که نیاز به یک سری مقدمات دارد. که در این حالت شخصیت تا انتهای داستان سعی در فراهم کردن مقدمات میکند.
اما همیشه قرار نیست شخصیت راه حل را پیدا کند. نویسندگان مدرن، در میانه داستان، یک نقطه عطف میانی قرار میدهند و ناگهان امیدی که در دل شخصیت به وجود آمده بود را از بین میبرد. شخصیت متوجه میشود که همین چند قطرهای را هم که با قاشق جمع کرده است، با سطل دور ریخته شده است!
اتفاقات دیگری هم ممکن است بیافتد. اما روند معمول این است.
میانه تا پایان داستان
اگر شخصیت امیدی به حل شدن موضوع پیدا کرده باشد، و یا تمام امیدش از دست رفته باشد، اتفاقی که از این جا به بعد میافتد تا حدودی یکسان است.
حادثههای فرعی! حادثههای فرعی دستخوش تغییر میشوند. همه آنها از این راه حلی که به وجود آمده یا کاملاً از بین رفته، تاثیر میگیرند. شخصیتهای فرعی هم به همین ترتیب دچار تحول میشوند و رفتاری متفاوت از آن چه تا قبل از این دیده بودیم نشان میدهند. این همان مطلبی است که در مورد شخصیتهای فرعی در کتاب لئونارد بیشاپ این گونه بیان میشود:«شخصیتهای فرعی در صورتی که از روایت بیرون بروند و دوباره به آن برگردند دستخوش تغییر میشوند. حتی اگر این غیبت، حدود دو ساعت باشد!»
تحول شخصیت اصلی
با این روندی که تا الان خوانده اید، به نظرتان چرا شخصیت اصلی نباید متحول بشود!؟ با یکی از مشکلاتی که تاکنون با آن روبرو نشده، دست و پنجه نرم کرده است. راه حلهایی برای این موضوع پیدا کرده است و حالا به درک جدیدی از برخورد با مشکلات پیدا کرده است. حتی ممکن است نسبت به شخصیتهای فرعی که تا این لحظه نسبت به انها حس مشخصی داشته است، دیگر مثل گذشته نباشد. و برای حل کردن موضوع، مجبور شده باشد به گذشته اش رجوع کرده باشد، و حالا نسبت به گذشته اش هم درک جدیدی داشته باشد! پس شخصیت خواسته یا ناخواسته با این روند متحول خواهد شد.
پایان داستان
برای اتمام داستان، باید با توجه به تحول شخصیت تصمیم گرفته شود. نباید فراموش کرد که شخصیت دچار تحول شده است و دیگر همان شخصیت ابتدایی داستان نیست. حالا با توجه به تحولی که در او ایجاد شده است، گرهگشایی پایانی را انجام میدهد. حالا که شخصیت اصلی با توجه به تفاوتی که در او ایجاد شده است، دارد پایان بندی داستان را رقم میزند، باید هم پایان داستان غیرقابل پیش بینی باشد.
بررسی فیلم درباره الی
موضوع به همین سادگی است. درباره الی را به عنوان مثال بررسی میکنیم.
یک فضای شاد که سفر خانوادگی به شمال است. انگار برای زن دادن احمد که به تازگی از همسرش جدا شده و از آلمان امده است، همه به این سفر امده اند. حادثههای فرعی، حاضر نبودن ویلا، دروغ اول سپیده در مورد نامزد بودن احمد و الی، الی میخواهد تلفن بزند، تلفنی که جواب نمیدهد و مادر الی است.
سپیده به سختی الی را آورده و هدفش هم معرفی او به احمد است. مسئلهای که به نظر به آن آشنایی دارد. به نظر تلاشهایش موفقیت آمیز است و دارد قضیه ختم به خیر میشود و همه هم راضی به نظر میرسند. همه به جز الی! که بدجوری نگران یک مسئله ناپیدا است.
حادثه میانی: ناگهان عروس که همان الی است گم میشود! همه امیدها از بین میرود. و مسئله جدیدی شروع میشود. حادثههای فرعی دستخوش تغییر میشوند. ویلای لب ساحل خودش به کابوس مرگ تبدیل میشود. تلفنی که الی جواب نداده است، حالا پای برادر الی که همان نامزد الی است را به ویلا میکشاند. مادر الی به نظر بی اطلاع میرسد، در حالی که نیست. و دروغ اول سپیده در مورد نامزد بودن احمد و الی، باعث میشود نامزد اصلی الی ناراحت بشود.
سپیده که برای زن دادن احمد و شادی خانوادهها همه این تلاشها را کرده بود، حالا به نامزد الی دروغ میگوید تا خودش را نجات بدهد. و دیگر خانواده برایش از اهمیت گذشته برخوردار نیست. خانواده هم دیگر نگاه گذشته را به او ندارند و خودشان گلیم خودشان را از آب بیرون میکشند.
و در انتها پایان بندی داستان که ماشینها را از توی شنهای ماسه بیرون میکشند….
باقی بقایتان…
اینجا داستان | مصطفی مردانی
اینستاگرام | تلگرام | توییتر | لینکدین |
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
5 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.