هنرمند کمالگرا به بهشت میرود، هنرمند ضعیف به همه جا میرسد!
اگر دوست دارید به بهشت بروید، هنرمند کمالگرا بمانید. تا جایی که میشود برای یک متن، جان خود را تلف کنید، انرژی بگذارید و همه غلطها و مشکلاتش را در بیاورید. تا آخرین روز زندگی تان وقت دارید که کتاب چاپ کنید. شما فقط به بهشت میروید. حتی ممکن است خودتان هم به بهشت میرود. اما هنرمند ضعیف، کتابهایش را یکی یکی چاپ میکند، با هر کتاب قوی تر میشود و قبل از این که به بهشت برود، همه او را میشناسند. این، دقیقاً همان اتفاقی است که در جامعه میافتد. یک بار به غرغرهای نویسندههای بدون کتاب گوش کنید. آنها میگویند: «اگه میخواستم این طوری کتاب چاپ کنم، ده تا چاپ کرده بودم!» آنها به بهشت میروند. یک کتاب خوب دارند که معلوم نیست چه زمانی چاپ بشود. و احتمالاً همین یک موضوع، جانشان را میگیرد. در این یادداشت، میخواهم بگویم که میتوانیم در همین دنیا به بهشت برویم. اگر کمالگرا نباشیم!
راهنمایی کلیدی برای نوشتن در روزهای سخت و بحرانی
خرید دوره تسلط بر ذهن برای نوشتن در بحران
چرا دوست داریم بهترین باشیم؟
یک هنرمند کمالگرا همه جانش را برای نوشتن یا خلق کردن یک اثر میگذارد. اطرافیانش میگویند: «یک روزی هنرمند بزرگی خواهد شد!» محمدحسن شهسواری، در کتاب «حرکت در مه» میگوید:«اگر چخوف، همینگوی، کارور و…. کتاب چاپ نکرده بودند، هرگز نامشان را نمیشنیدیم. نویسنده تا وقتی کتاب چاپ نکرده، نویسنده نشده است.»
همه اینها نشان میدهد که چه قدر گذشتن از مرحله اول مهم است. مرحله اول، همان قدم اولی است که چینیها میگویند:«قدم اول، محال به نظر میرسد!» از این قدم محال عبور کردن، کار ساده ای نیست. من اسمش را میگذارم:«حقه پیدا نشدن». انگار همه دنبال این هستند که پیدا نشوند. خود من، اسم اولین کتابم را گذاشتم:«از پیدا شدن بدم میاد!»
بیشتر بخوانید:
پایان فیلم درباره الی چه می شود؟
یادداشتی در مورد فیلم اژدها وارد می شود
هنرمند کمالگرا تا وقتی پیدا نشده…
دیکته ننوشته، نمره اش بیست است. کار نکرده، ایرادی ندارد. حرف نگفته، سوتی و تپق ندارد. اما تا چه زمانی میخواهیم یک هنرمند سایه باشیم؟ به این فکر کرده اید که خیلی از نویسندهها، حتی با دو تا سه کتاب هم اسمشان شنیده نشده است؟ به این فکر کرده اید که کتاب اول، صرفاً شروع است؟ تصور کنید که اگر در عصر هوشنگ گلشیری زندگی میکردید، چه اتفاقی میافتاد! معلمی که اگر کسی داستان ضعیف مینوشت، داستانش را آتش میزد!
الان که رویکرد منتقدین در این حد خشن نیست. اصلاً خیلی وقتها، همین که کسی کتاب چاپ میکند و سعی میکند خودش را نشان بدهد، منتقدان به او روی میآورند. خیلی کم پیدا میشود کسی که بخواهد یک کتاب اولی را بکوبد. گاهی وقتها، کتاب اول بعد از چاپ سومین کتاب دیده میشود. کتاب اول، صرفاً یک شروع است.
ضعیف بهتر از متوسط نیست!
بعضی جاها گفتهاند که نویسنده ضعیف از نویسنده متوسط بهتر است! چون حداقل میداند هیچ وقت نویسنده نمیشود و این کار را رها میکند! اما نظر من برعکس است. نویسنده متوسط از نویسنده خوب بهتر است! چون نویسنده متوسط برای بهتر شدن تلاش میکند، اما نویسنده خوب، همان جا باقی میماند.
برای من نویسنده با پشتکار، مهم تر از نویسنده خوب است. کسی موفق میشود که تلاش بیشتری داشته باشد. به قول ناپلئون بناپارت:«پیروزی از آن کسانی است که استقامت بیشتری داشتهاند.»
من اعتقاد دارم، هر کسی با هر توانی، تلاش بکند بالاخره روزی موفق خواهد شد. آن هم در کشوری که متوسطها، عالی هستند. در کشوری که آن قدر تنبلی زیاد است که همه به دنبال راه یک شبه اند. و هیچ کس برای پیشرفت، ذره ذره تلاش نمیکند.
چاپ کنید حتی اگر دیده نشدید!
توصیه من این است که با هر کیفیتی کتاب چاپ کنید، بالاخره سه سال بعد از آن شاکی خواهید بود! همین الان کتابتان را چاپ کنید. همین الان دستتان را ببرید در جیب مبارک و برای اولین کتابتان، حتی اگر شده هزینه کنید. البته قبلش، حسابی ناشرهای مختلف را بررسی کنید. با هر ناشری کار نکنید. اما باز هم در این مورد سختگیری نکنید. هیچ ناشری کامل نیست. اسم نمیبرم. اجازه میدهم که خودتان تصمیم بگیرید. این گام محال را بردارید. از یک هنرمند کمالگرا به یک هنرمند متوسط رضایت بدهید. خیلی وقتها همین ضعیفها و متوسطها هستند که دنیا را تغییر میدهند. ادیسون به مخترع خنگ شهرت دارد. انیشتین به ریاضیدان بی حافظه شناخته میشد. بارها و بارها انیشتین راه خانه اش را گم کرده بود. ملاصدرا در کودکی راه خانه اش را گم میکرد! اما هیچ کدام از این ضعف، برای سرکوب کردن خودشان استفاده نکردند!
اینجا داستان | مصطفی مردانی
اینستاگرام | تلگرام | توییتر | لینکدین |
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.