از روی خاطرات واقعی بنویسیم یا نه؟
بزرگترین منبع زندگی هر نویسندهای برای نوشتن، خاطرات واقعی زندگیاش است. ساختن یک داستان واقعی در ذهنمان سخت به نظر میرسد. از این روش برای نوشتن استفاده میکنیم. تصور ما این است که خاطرات حتماً واقعی هم به نظر میرسند. اما یک نکته اساسی در مورد واقعیت وجود دارد: «نویسنده باید بتواند تمام اجزای واقعیت را منتقل کند. و همیشه این ترس وجود دارد که کدام یک از این اجزا، به واقعی تر شدن داستان کمک میکند و کدامشان میتواند اضافی و بیمورد باشد!» این جاست که خاطرات واقعی مانند تیغ دو لبه عمل میکنند.
این خاطرات میتوانند همان قدر که خوب و واضح هستند، نیاز به واقعنمایی هم داشته باشند. نویسنده نمیتواند بگوید که این داستان یا متن از روی واقعیت نوشته شده است. حتی اگر از روی اتفاقی نوشته شده که قبلاً افتاده است، دلیل نمیشود که اصول داستاننویسی را کنار بگذارد.
راهنمایی کلیدی برای نوشتن در روزهای سخت و بحرانی
خرید دوره تسلط بر ذهن برای نوشتن در بحران
خاطرات واقعی یا واقعیتی از خاطره
وقتی یک نویسنده داستانی از یک خاطرهای واقعی مینویسد، با این نقد روبرو میشود که باورپذیر نیست! چرا باورپذیر نیست؟ نویسنده ادعا میکند که این اتفاق برای خودش افتاده! اما چیزی که فراموش کرده این است که، واقعی بودن دلیلی بر واقعی جلوه کردن نیست! خیلی از جزییات به طور ناخودآگاه حذف میشوند و جایی در داستان قرار نمی گیرند. بنابراین، این که شخصیت اصلی داستان به پیپ بیشتر از سیگار علاقه دارد، یا این که استفاده از کلمات انگلیسی برایش عبور از خط قرمز است، حذف میشوند. در حالی که اگر قصد داشته باشیم داستانی را از اول بنویسیم، مسلماً به این جزییات را با چشمان بازتری نگاه میکنیم. و این همان خطری است که نوشتن از روی واقعیت، ما را تهدید میکند.
اگر نگاهی به خاطرات واقعی بکنیم، متوجه میشویم که خیلی وقتها، خود واقعیت اجازه نمی دهد که از روی آن بنویسیم. این که چه قدر به حقیقت و درستی وفادار هستیم یا نه، فقط بخش کوچکی از ماجراست.
یادداشتهای مرتبط:
ابتدا، میانه پایان داستان دقیقاً کجاست؟
واقعاً توصیف داستانی قرار است چه کار کند؟
گذشته را دوباره مرور نکنیم، بسازیم!
وقتی به گذشته نگاه می کنیم، با دید غیرداستاننویسمان داریم گذشته را مرور میکنیم. گذشته ای که خیلی از آن سر در نمیآوریم و آن زمان، خیلی به جزییاتش توجهی نکرده ایم. نوشتن از روی خاطرات واقعی شاید گزینه خوبی نباشد. برای واقعی نشان دادن جزییات هر حادثه لازم هستند. بنابراین اگر بخواهیم در مورد گذشته ای که تا این حد مبهم است، چیزی بنویسیم نیاز داریم که کمی آن را تحریف کنیم. تحریف است چون باید به جای جزییاتی که در ذهنمان محو شدهاند، تصاویر جدیدی بگذاریم تا بتوانیم حس را منتقل کنیم.
پس اولین کاری که می کنیم، باید شاکله داستانی که در ذهنمان هست را بنویسیم. بعد از آن، جزییاتی را که فراموش کردیم را رها کنیم و جزییاتی جدید ایجاد کنیم که حس و تصویر درست تری از خاطره به ما بدهد. در این صورت، از دو خطر بزرگ فرار کردیم. خطر اول این که، داستان ما غیر واقعی به نظر برسد. خطر دومی هم وجود دارد که بعد از خطر اول میآید: داستان نشده بلکه هنوز خاطره است! گذشتن از این دو خطر بزرگ، ارزش تحریف کردن خاطره واقعیمان را خواهد داشت.
مصطفی مردانی
اینستاگرام | تلگرام | توییتر | لینکدین |
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.