عادت نوشتن چه کمکی به شروع نویسندگی میکند؟
برای شروع نویسندگی پیدا کردن جایی که در آن به نوشتن عادت کنیم واجب است. آنجا برایتان مقدس خواهد شد و غیر از نوشتن، کار دیگری نباید آنجا انجام دهید. یک میز کوچک ساده گوشه اتاق که هر کسی پشت آن نمینشیند، و خلوت نوشتنهایتان را آنجا میگذرانید. یا یک سالن مطالعه خلوت و…. هر جایی که رفتن به آنجا حس شما را زنده کند، حرم مقدس نوشتن شما خواهد شد. این حرم مقدس گاهی خوب نیست. وقتی نوشتن مقدس بشود، دیگر نمیشود گهگاهی بد نوشت. و دستمان برای نوشت قفل میشود گاهی. بهتر است جاهای مختلفی را برای خودمان در نظر بگیریم. و نوشتن را مقدس نکنیم. اما عادت نوشتن چه قدر به کار ما میآید؟
پیشنهاد ویژه:
پیش خرید دوره ساکت کردن منتقد درونی با چهل درصد تخفیف
عادت نوشتن خوب است یا بد؟
خیلیها این توصیه را کردهاند و به نظر درست هم میآید. اما این فقط برای شروع نویسندگی است. بعد از مدتی، نویسندگی به این ابزارهای کمککنندهاش وابسته میشود. اگر این صندلی و آن کیبورد و این یکی میز نباشد، نمیشود نوشت! واقعاً نمیشود نوشت؟ اگر مدت زمان زیادی به جایی عادت کنیم و یاد نگیریم که در موقعیتهای مختلف بنویسیم، بله سخت میشود. من توصیههایی دارم که شما را نجات میدهد.
تغییر دادن محل یا عادت نوشتن کار سادهای نیست. میتوانید چند خلوت نوشتن داشته باشید که در هنگام عوض کردن، در نوشتنهایتان تغییری ایجاد نشود. مثلاً یک روز پشت میز بنویسید، یک روز روی زمین، یک روز توی تاکسی…. اما اجازه ندهید به جایی وابسته شوید. تنها نیاز نویسنده، خود نوشتن است.
به جنبههای دیگر معتاد بشوید
ذهن نویسنده من، خیلی وقتها فعال است. یعنی اینکه بخواهم خاموشش کنم کار سادهای نیست. توی جلسههای روانکاوی مدام باید تلاش کنم که خاموشش کنم. و مدام این جمله را از روانکاو میشنوم که عادی باش، نویسنده نباش. اینجا جلسه مشاوره است. این را در نظر بگیرید که من یاد گرفتهام ذهنم را برای زمانهای خاصی روشن کنم و بعد خاموش نگهش دارم. و خیلی از وقتها به زندگیام برسم. اما همیشه برایم سؤال بود که چرا این اتفاق میافتد؟ من که امروز صبح بعد از نوشتن سه صفحه صبحگاهی، ذهنم را خالی کردم. یا حتی خاموش کردم!
مسئله ساده است. ذهن هم مثل شکم میماند. وقتی که صبحانه میخورد (صفحات صبحگاهی)، انرژی میگیرد. حالا فکر کنید که به نوشتن مثل غذا خوردن نگاه کنید. شما عادت میکنید که بنویسید، اما هر جایی که شد. دیگر اینکه پشت فلان میز، یا با فلان قاشق و چنگال یا بشقاب باشد، دیگر فرقی نمیکند. نوشتن هم مثل غذا خوردن میشود!
گاهی هم مثل ورزش
مثل یک ورزشکار که هفتههای اول نفسش میگیرد و کم میآورد، نوشتن هم نفسگیر میشود. روزهای اول ممکن است در حد چند خط بنویسید و حتی یک صفحه را پر نکنید. اما تا جایی که میتوانید بنویسید و روز بعد هم همینطور.
برای عادت نوشتن و بهبود تمرینها، فقط تلاش کنید که بیشتر بنویسید. مثل یک ورزشکار، قدرتتان هر روز بیشتر میشود.
بعد از مدتی، ورزش کردن روی تغذیه هم اثر میگذارد. یعنی وقتی شروع به سوزاندن چربیها میکنید، نیاز دارید که به جای آنها عضله سازی هم بکنید. نمیشود که فقط چربی سوزاند و عضلهای نساخت. یکی از دلایلی که چربیها میسوزند، ساختن ماهیچههای بیشتر است. حالا تصور کنید که فقط بنویسید (ورزش کنید)، اما پروتئین مصرف نکنید (کتاب نخوانید) چه اتفاقی میافتد؟ عادت کتاب خواندن هم به زندگیتان اضافه میشود.
عادت نوشتن یا سبک زندگی نوشتن؟
نوشتن بعد از مدتی، تبدیل به سبک زندگی شما میشود. درست مثل یک ورزشکار که کالریهایش را میشمارد، شما هم شروع به کلمه شماری میکنید. روزهای اول به این فکر نمیکنید که چه قدر نوشتهاید. اما وقتی نوشتهها بیشتر و بیشتر و بیشتر میشوند، کلمه شماری هم شروع میشود. وقتی از یک نویسنده مبتدی و معمولی، به سمت نویسنده حرفهای بودن حرکت میکنید، سبک زندگی شما هم تغییر میکند.
مثل یک ورزشکار، برای کالریهایی که مصرف میکنید (کتابهایی که میخوانید) و کلمههایی که مینویسید (ورزشی که میکنید)، برنامه میریزید. روی آنها حساس میشوید. و بعد از مدتی متوجه میشوید که دیگر حجم و اندازه رمان برایتان مهم نیست. دیگر اینکه وقت شما را پر کند، اهمیتی ندارد. شما آنقدر از این رمانها خواندهاید که دیگر اشباع شدهاید. ید که
و حالا رمان مفید (کتاب کمحجمتر اما مفیدتر) نیاز دارید. اینجاست که نوع کتاب خواندنتان هم عوض میشود.
ارزش امتحان کردن دارد؟
هر چند وقت یک بار به این فکر میکنم که تغذیه خودم را با دیگران به اشتراک بگذارم. مثلاً نان و برنج کمتری بخوریم، نوشابه نخوریم، چای را کم کنیم، شکلات و شربت و شیرینیهای دیگر را کمکم حذف کنیم. اینها برای همه ساده نیست. خود من هم روزهای اول به این فکر میکردم چه طور سیر بشوم. درست مثل کسی که رمان بزرگ برمیدارد که وقتش را پر کند، من هم به پر کردن شکمم فکر میکردم. اما کمکم یاد گرفتم که برای پر کردن شکم، غذا نخورم. اینها هم بخشی از عادت نوشتن و روزمرگی من در نویسندگی هستند.
اوایل سخت بود. چون باور کردن این موضوع که غذا نخوریم که سیر بشویم، سخت بود! پس برای چه غذا میخوریم؟ اما وقتیکه تغذیهام را عوض کردم، انرژیام چند برابر شد. با فکر بازتری نوشتم و زمان کمتری را برای خوردن گذاشتم. همین باعث شد که بتوانم غذاهای بهتری بخورم. برای غذا خوردن وقت بگذارم. از غذاهای معمولی هم استفاده کنم. اما اندازهاش را رعایت کنم.
مصطفی مردانی
اینستاگرام | تلگرام | توییتر | لینکدین |
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.