گفتگو با سایه یا بوف کور چه گونه ساخته و پرداخته شد : یادداشتی بر کتاب اثر حبیب احمدزاده
قبل از این که در مورد کتاب گفتگو با سایه ها نوشته حبیب احمدزاده که تحلیلی روی صادق هدایت و کتابهایش هست، نگاهی به شیوه روایت این کتاب بیاندازیم. حبیب احمدزاده نویسنده را در زمانه خودش بررسی کرده و به این نتیجه رسیده که ایدههای هدایت برای کتابی مثل بوف کور و دیگر آثارش، از کجا آمدهاند. این روش را به نقد زندگینامه هم میشناسیم و روشی است که در بین منتقدها چندان باب نیست.
سیروس شمیسا در کتاب «سرگذشت یک روح» که آن هم کتاب تحلیلی روی بوف کور است، اشارهای به زندگی صادق هدایت و شیوه عاشقی و شغلهایش نداشته است. در آن جا با تحلیل خود اثر طرفیم و در این کتاب با تحلیل نویسنده از طریق زندگینامه. بنابراین نسبت به کتابهایی که تا امروز خواندهایم، کمی متفاوت خواهد بود. این معرفی کتاب را با هم می خوانیم.
راهنمایی کلیدی برای نوشتن در روزهای سخت و بحرانی
خرید دوره تسلط بر ذهن برای نوشتن در بحران
زندگی نویسندگان و آثارشان
گابریل گارسیا مارکز، خالق صد سال تنهایی، بارها و بارها در مورد داستانهایی که از زبان مادربزرگش میشنید، صحبت کرده است و ابایی از این که بگوید تحت تاثیر این داستانها بوده، نداشته است. یا خیلی از نویسندگانی که با موضوع رخدادهای اجتماعی و سیاسی، هنرشان را خلق کرده اند، همیشه در مورد تاثیرشان از این حوادث صحبت کردهاند. بعضی نویسندگان هم تحت تاثیر جریان فکری یا سیاسی خاصی، داستانهایشان را نگارش کردهاند.
وقتی به ادبیات داستانی ایران میرسیم، صادق هدایت و بوف کور، نقطه ابهام بزرگی به نظر میرسند. این سوال که هدایت تحت تاثیر چه جریان و نویسندههایی، بوف کور و دیگر اثارش را خلق کرده، سالهاست به خاطر حساسیت برانگیز بودن نامش، بی جواب مانده است. حبیب احمدزاده، در کتاب گفتگو با سایهها، در مورد این نقطه ابهام ادبیات داستانی ایران، صحبت کرده است. گفتگو با سایهها، روایت صادق هدایت نویسنده است. روایتهایی از هدایت که باعث نگارش داستانهایش و البته داستان معروفش «بوف کور» شده است.
صادق هدایت کتاب بوف کور را کجا نوشت
هدایت در صحبتی که با دوستش، مصطفی فرزانه داشته، گفته است که «انگار بهت گفته بودم، این رمان در پاریس تمام بود و در بمبئی فقط بعضی جاهاش را پیش از فتوکپی دست بردم.»
این اولین نکته مهمی است که حبیب احمدزاده به آن اشاره میکند. این رمان برگرفته از حضور هدایت در هند نیست، بلکه هدایت این کتاب را در فرانسه و احتمالاً تحت تاثیر اتفاقاتی که در پاریس برایش افتاده، نوشته است. پس اگر به دنبال دلیلی هستیم که هدایت براساس آن اقدام به نوشتن بوف کور کرده است، باید نگاهی به زندگی هدایت در پاریس بیاندازیم.
حلقه گمشدهای به نام سینمای پاریس
زمانی که هدایت از فرانسه بازگشته بود، در صحبت با چند تن از دوستانش در مورد حسرت دیدن فیلمهای آوانگارد پاریس صحبت میکرد. فیلمها و تئاترهایی که نظیرشان در تهران نمایش داده نمیشوند. فیلمهایی مانند نوسفراتو، مطب دکتر کالیگاری، ارابه شبح وار و… که هدایت به آنها خیلی علاقهمند بوده است و دوستانی که به پاریس میآمده اند را به دیدن این فیلمها میبرده است.
این فیلمها و داستان و تصاویر آنها در ذهن هدایت جای گرفته اند و بعد از بازگشت به تهران در سال 1309، مدام در داستانهای هدایت حضور دارند. بهخصوص تصویر دراکولا در فیلم «نوسفراتو» اثر مورنائو. از یاد نبریم که عشق ناکام هدایت در فرانسه هم، بخشی از زندگی او در پاریس بوده و در شکل گرفتن صادق هدایت نویسنده، نقش داشته است. ناکامی بزرگی که او را تا آخر عمر، در مورد عشق به زنها میترساند و در تک تک داستانهایش این ناکامی دیده میشود؛ از جمله داش آکل و بوف کور که بیشتر نمایان هستند. عشقی که هدایت در نامهاش به مصطفی فرزانه، به آن اشاره میکند و البته عدد بیست و چهار که اشاره به دو سال عاشقی هدایت در فرانسه و خودکشی اول و دوم او در آن سالها است. عددی که در بوف کور، به شکلهای مختلف از جمله دو قران و چهار عباسی، دو ماه و چهار روز و… دیده میشود.
زمان نوشتن بوف کور
صادق هدایت نویسنده، همان طور که خودش بیان کرده است، این رمان را در پاریس و در بین سالهای 1306 تا 1309نوشته و بعد از آن، بخشی از آن را در سال 1315 در بمبئی ویرایش کرده و به چاپ رسانده است. پس عجیب نیست که تصاویر زیادی از فیلمهایی که نام برده شده در داستانهای هدایت، از جمله «بوف کور» که شاهکار او بوده دیده میشود. حلقهی گمشدهی زندگی هدایت، همین سینماهای پاریس و رودخانه مارن است که خودش را در آن انداخته است.
آیا صادق هدایت هنری نو ارائه نداده است
وقتی در مورد تاثیرپذیری یک هنرمند از هنرهای دیگر صحبت میشود، این حس به وجود میآید که آیا هنرمند خالی از توانایی بوده است؟ آیا صادق هدایت، صرفاً رونویسی آثار کافکا، سینمای اکسپرسیونیست فرانسه و کافههای پاریس بوده است و هنری که ارائه میدهد، آن قدرها هم ارزشمند نیست؟ اینها نکتههایی است که در کتاب «گفتگو با سایهها» خالی است.
همهی منتقدان به این نکته اشاره دارند که داستانهای صادق هدایت از جمله بوف کور و سه قطره خون، سرشار از نکتههای ریز و درشت ادبی بوده که کوچکترینشان، استفاده از کلمات کوچه بازاری آن زمان در داستانهایش است. او با استفاده از این کلمات، سعی در زنده نگهداشتن آنها میکرده است و این فقط بخشی از هنر هدایت بوده است.
خود هدایت معتقد بوده است که بین فرهنگها، بینامتنیت وجود دارد و شباهتهای زیادی بین داستانهای کهن همهی فرهنگها دیده میشود. بنابراین از این منظر نیز میتوان به این تاثیرپذیری نگاه کرد که هدایت به دنبال داستانهای پاریسی در افسانههای کهن ایرانی بوده است. استفاده از نشانههای شرقی و به طور خاص هندی، اشاره به شهر ری که شهری باستانی و قابل احترام در ایران باستان بوده، چشمهای شرقی زن اثیری و… کیفیت داستانهای هدایت را از یک رونویسی ساده بسیار بالاتر میبرد.
اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، هر نویسندهای بخشی از شخصیت وجودی و تاثیراتی که از جامعه گرفته است را در اثرش استفاده میکند. حالا این اتفاق میتواند خوداگاه بیافتد، میتواند ناخودآگاه باشد. و مزیت هدایت در این است که به تاثیری که از ادبیات و سینمای اروپا گرفته اذعان داشته است و ابایی نداشته که این موضوع را حتی در مکالمات دوستانهاش بیان کند. رمان بوف کور هم یکی از همین کتاب هاست. هدایت، سعی داشته نهال نوپای داستان فارسی را با قلمه زدن سینما و ادبیات اروپا، پربارتر کند. قضاوت کردن در مورد این موضوع، نیاز به یک بررسی دوباره دارد، کما این که خود هدایت ناامید از این اتفاق، خودکشی سومش را انجام داد.
مصطفی مردانی
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.